گفتم : سلام !
معصومانه گفت : می مانی ؟ گفتم : تو چطور ؟
محکم گفت : همیشه می مانم ! گفتم : می مانم .
روزها گذشت .
روزی عزم رفتن کرد .
گفتم : تو که گفته بودی می مانی ؟!
گفت : نمی توانم ! قول ماندن به دیگری داده ام ....
باید بروم !
پرگـــار های خوبی شده ایم ،همدیگر را خوب دور می زنیــــم
راز دوستی در توقع نداشتن از دیگری است، نسبت به دوستانت آزاده رفتار کن
راز دوستی در این است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی.
راز دوستی در دوست داشتن بی قید و شرط دیگران است.
راز دوستی در این است که هرگز اشتیاق دوستانت را نسبت به مسائل مختلف تحقیر نکنی.
راز دوستی در این است که دوستانت را همان طور که هستند بپذیری و سعی نکنی آنها را به دلخواه خودت باز آفرینی کنی.
راز دوستی در این است که محبت را نه تنها با کلام بلکه با نگاه و لحن صدا نیز ابراز کنی.
راز دوستی در صمیمیت است. برای دوستانت یک دوست واقعی باش. حتی زمانی که با تو بد می کنند.
خیلی دلم گرفته از دسته بعضیا .... دوست دارم اینقدر گریه کنم تا بمیرم .... ولی نمیتونم این بغض لعنتی رو بشکونم ...... غرورمو زیر پاهام بذارم و برم جلو .... برم جلو چی بگم بهش .... خدایـــــــــــــــــــــا چی بگم بهش .... یعنی اون صدامو میشنوه ؟ یعنی میشه یه روزی برم پیشش؟میشه یه روزی باز دستاشو تو دستام بگیرم؟میشه خدا جون؟ منتظرم باش.... مرگــــ دست من نیست
"مرگ میلادت رو آرزو کن"
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام
برای مشاهده ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید
خانه اي خالي، آرام
صداي التهاب تن هاي عصيان روي گلهاي زرد، روي حجم لرزان خيال
طعم چاي داغ
پنجره پوشيده
من و تو آويزان، بي حجم
انگشتها بي پروا روي زاويه صورت، كشيده تا انتها
رقص دست
بلندي قامتي در آغوش كوچك آرزو
ديوار، ديوار، ديوار، ديوار
صداي خشكي آب
صداي همسايه
صداي دوره گرد كوچه
صداي پاي پله
صداي هراس!
گم مي شود همه در صداي لبهاي التماس
نه لحظه اي به هوس
كه ساعتها در عشق
مكرٌر
تا مرز ميان عشق و هوس و دوباره از عشق
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت.
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی،
روی خندان تو را کاشکی می دیدم.
شانه بالا زدنت را بی قید،
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد،
وتکان دادن سر را که عجب،عاقبت مرد؟
افسوس، کاشکی می دیدم...
بچه ها !!!
کاغذی بردارید
بنویسید :کبوتر زیباست
بنویسید : کلاغ بی نهایت زشت است
بنویسید : که آذر خوب است
بنویسید : که دارا ، فردا،
قهرمان می زاید
بنویسید : که دارا یک . . .
دارد
بنویسید که آذر بی عروسک هم،
تا شب جمعه ی آینده
مشق تان این باشد:
که پدر دندان دارد اما
نان ندارد که بخورد.
لالا لا لا چه دلگیرم چه نومید
نه ماه از تو خبر داره نه خورشید
لالا لا لا چه سازم با دل تنگ
که دستی ساقه ی یاس منو چید
لالا کن تا ستاره هم بخوابه
لالایی کن لالایی لالایی
لالایی کن لالایی لالایی
لالا لا لا خزون نو دمیده
بهار از من ، گل از گلدون بریده
نمی دونم کجایی لاله ی من
که عطرت هست و رنگت ناپدیده
لالایی کن لالایی لالایی
لالایی کن لالایی لالایی
لالا لا لا نمی سوزه چراغم
دلم تنگه ، گل غمگین با غم
لالا لا لا همه با من غریبن
لالا تنها تو می گیری سراغم
لالا کن لاله ی غمگین ، رها شو
عروس باغ سبز قصه ها شو
دل آینه با دنیا غریبه
بخواب آروم و از دنیا جدا شو
لالایی کن لالایی لالایی
لالایی کن لالایی لالایی
لالایی کن لالایی لالایی
تعداد صفحات : 2